English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3848 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
assignment U معادل قرار دادن یک متغیر با یک مقدار یا رشته یا حرف
assignments U معادل قرار دادن یک متغیر با یک مقدار یا رشته یا حرف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
assignments U دستور ابتدایی برنامه نویسی که یک متغیر را معادل با یک مقدار یا رشته یا حرف قرار میدهد
assignment U دستور ابتدایی برنامه نویسی که یک متغیر را معادل با یک مقدار یا رشته یا حرف قرار میدهد
declares U معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declaring U معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
declare U معرفی کردن متغیر یا معادل قرار دادن متغیر به یک عدد در یک برنامه کامپیوتری
setting up U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
assigning U 1-مجموعهای از متغیر ها که معادل یک رشته از حروف یا اعداد هستند 2-استفاده از بخشی از سیستم کامپیوتری در حین اجرای یک برنامه
assigned U 1-مجموعهای از متغیر ها که معادل یک رشته از حروف یا اعداد هستند 2-استفاده از بخشی از سیستم کامپیوتری در حین اجرای یک برنامه
assign U 1-مجموعهای از متغیر ها که معادل یک رشته از حروف یا اعداد هستند 2-استفاده از بخشی از سیستم کامپیوتری در حین اجرای یک برنامه
assigns U 1-مجموعهای از متغیر ها که معادل یک رشته از حروف یا اعداد هستند 2-استفاده از بخشی از سیستم کامپیوتری در حین اجرای یک برنامه
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
string variable U متغیر رشته
peaks U بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
expressions U تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
analogue U مقدار یا متغیر در حالت آنالوگ
peaking U بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
peak U بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
analog U مقدار یا یک متغیر در حالت آنالوگ
expression U تعریف یک مقدار یا متغیر در برنامه
analogues U مقدار یا متغیر در حالت آنالوگ
dollar sign U که رد برخی زبانها برای بیان یک متغیر به عنوان نوع رشته به کار می رود
inequality operator U نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
classify U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifying U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies U در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
definitions U یات . 2-مقدار یا فرمولی که به یک متغیر یا برچسب نسبت داده شود
definition U یات . 2-مقدار یا فرمولی که به یک متغیر یا برچسب نسبت داده شود
countershaft U محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
enfilade U [یک رشته اتاق که رو به روی هم قرار دارند.]
dower U درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
kabal U قبال [نوعی واحد اندازه گیری در تبریز معادل هزار و چهارصد گره می باشد و جهت تعیین مقدار دستمزد بافنده بکار می رود.]
scrambler U وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
scramblers U وسیله کدگزاری رشته دادهای به صورت تصادفی پیش ازارسال برای جلوگیری از اینکه مجموعهای از صفرها یا یک ها وصفرهای متغیر باعث مشکلات هماهنگی در گیرنده شوند
interword spacing U فضای متغیر بین کلمات متن برای اینکه خط وط وسط و مرتب قرار گیرند
intercharacter spacing U خصوصیت کلمه پرداز که حاوی فضاهای متغیر بین کلمات است تا خط در وسط قرار گیرد
dominion U ار 9491 این کلمه معادل "مملکت عضو جامعه ممالک مشترک المنافع بریتانیا" commonwealthcountry قرار گرفته است
trap U وسیله , نرم افزار یا سخت افزار که چیزی مثل متغیر, خطا یا مقدار دریافت میکند
lazy lines U سفیدک [رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
optimal merge tree U نمایش درختی یک ترتیب که در ان رشته ها قرار است درهم ادغام گردند تا اینکه حداقل تعداد عملیات رخ دهد
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
constant speed drive U چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
to lose the t. of a discourse U رشته سخن را ازدست دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
coordinate U روش نمایش نقط ه روی گراف با استفاده از دو مقدار روی بردارها که در جهت راست یکدیگر قرار دارند
null U رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
fill U حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fills U حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
setting up U مقدار دادن به یک بیت
set U مقدار دادن به یک بیت
initialize U مقدار اولیه دادن
sets U مقدار دادن به یک بیت
nihilism U شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
wake up U تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
capacities U انجام دادن هر مقدار کار که ممکن است
capacity U انجام دادن هر مقدار کار که ممکن است
faceted code U یات یک موضوع را بیان میکند با انتساب دادن به هر یک یک مقدار
superpose U قرار دادن
settles U قرار دادن
parks U قرار دادن
lodges U قرار دادن
pack U قرار دادن
lodged U قرار دادن
locating U قرار دادن
lodge U قرار دادن
placement U قرار دادن
placements U قرار دادن
relative location U قرار دادن
lay U قرار دادن
packs U قرار دادن
settle U قرار دادن
parked U قرار دادن
puts U قرار دادن
located U قرار دادن
locate U قرار دادن
lays U قرار دادن
row U قرار دادن
posit U قرار دادن
locates U قرار دادن
rowed U قرار دادن
setting up U قرار دادن
underexpose U قرار دادن
sets U قرار دادن
park U قرار دادن
individuate U تک قرار دادن
put U قرار دادن
make U قرار دادن
makes U قرار دادن
set U قرار دادن
putting U قرار دادن
rows U قرار دادن
stepped motor U دستگاه مکانیکی که بهنگام پالس دادن به ان مقدار ثابتی می چرخد
to lead by the nose U الت قرار دادن
obligate U در محظور قرار دادن
doubt U موردتردید قرار دادن
ranged U در طبقه قرار دادن
doubts U موردتردید قرار دادن
doubting U موردتردید قرار دادن
doubted U موردتردید قرار دادن
to put down U پایین قرار دادن
include U قرار دادن شمردن
impact U زیرفشار قرار دادن
impacts U زیرفشار قرار دادن
boxed U قرار دادن در یک جعبه
pile up <idiom> U روی هم قرار دادن
back up U پشت قرار دادن
back-up U پشت قرار دادن
immurement U در دیوار قرار دادن
subject U در معرض قرار دادن
subjected U در معرض قرار دادن
subjecting U در معرض قرار دادن
subjects U در معرض قرار دادن
side U در یکسو قرار دادن
sides U در یکسو قرار دادن
lap U رویهم قرار دادن
lapped U رویهم قرار دادن
laminate U رویهم قرار دادن
lead by the nose U الت قرار دادن
ranges U در طبقه قرار دادن
put in U قرار دادن چیزی در
prefer U جلو قرار دادن
preferring U جلو قرار دادن
prefers U جلو قرار دادن
emplace U در محلی قرار دادن
places U قرار دادن گماردن
range U در طبقه قرار دادن
enfilade U روبروی هم قرار دادن
place U قرار دادن گماردن
inprocess U درجریان قرار دادن
placing U قرار دادن گماردن
incase U در صندوق قرار دادن
includes U قرار دادن شمردن
treat U موردعمل قرار دادن
utilize U مورداستفاده قرار دادن
sandwich U در تنگنا قرار دادن
couched U درلفافه قرار دادن
sandwiched U در تنگنا قرار دادن
utilising U در دسترس قرار دادن
utilising U مورداستفاده قرار دادن
sandwiches U در تنگنا قرار دادن
utilises U در دسترس قرار دادن
compacts U تنگ هم قرار دادن
compacting U تنگ هم قرار دادن
colocate U در مجاور هم قرار دادن
collimate U موازی قرار دادن
utilize U در دسترس قرار دادن
mans U قرار دادن سرنشین
man U قرار دادن سرنشین
compact U تنگ هم قرار دادن
compacted U تنگ هم قرار دادن
utilises U مورداستفاده قرار دادن
utilised U در دسترس قرار دادن
meddle U در وسط قرار دادن
modelled U نمونه قرار دادن
oppressing U درمضیقه قرار دادن
oppresses U درمضیقه قرار دادن
treated U موردعمل قرار دادن
oppress U درمضیقه قرار دادن
modeled U نمونه قرار دادن
model U نمونه قرار دادن
meddled U در وسط قرار دادن
treats U موردعمل قرار دادن
utilised U مورداستفاده قرار دادن
couches U درلفافه قرار دادن
couch U درلفافه قرار دادن
encapsulating U در محفظهای قرار دادن
encapsulates U در محفظهای قرار دادن
encapsulate U در محفظهای قرار دادن
purgatory U در برزخ قرار دادن
meddles U در وسط قرار دادن
colocate U درمجاورت هم قرار دادن
utilizes U مورداستفاده قرار دادن
utilizing U در دسترس قرار دادن
models U نمونه قرار دادن
set of the sails U قرار دادن بادبانها
prifixal U در جلوچیزی قرار دادن
plebeianize U جزوتوده قرار دادن
place at disposal U در دسترس قرار دادن
put to U در تنگنا قرار دادن
pronate U دمر قرار دادن
prifix U در جلوچیزی قرار دادن
utilizes U در دسترس قرار دادن
utilizing U مورداستفاده قرار دادن
thready U رشته رشته باصدای باریک
protects U در پناه سنگر قرار دادن
protecting U در پناه سنگر قرار دادن
inveighed U مورد حمله قرار دادن
inveighing U مورد حمله قرار دادن
protect U در پناه سنگر قرار دادن
expose U درمعرض اشعه قرار دادن
Recent search history Forum search
1دقیق ترین معادل business در فارسی چه است؟
1olivine
1 if there's any justice
1fibers affecting
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1مقدار دهدهی بزرکترین عدد اعشاری چیست
1معنی لغوی کیسینگ در رشته مهندسی آب چیست؟
1pedal pamping
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com